عشق خدا
به دل گویم که جای عشق درسینه نمی گنجد هوای دلبر و کوی وفا اینجا نمی گنجد
به دست گیرم چنان گرزی و بر بندم که جای دلبران هرگزدراین محفل نمی گنجد
تکیه
تکیه دامنت راسربه سرآکنده ازلطف وصفا دیدم کنار زنده رودت من بسی موج وفا دیدم
به هر سویت کبوترها با امواج می رقصند جوانان غیورت هرکجا ازعلم سرمستند
پاییز
صدای بادرادردشت وصحرامی شنیدم صدای نغمه و آوای گلها می شنیدم
جمال یار رادرهرورق برگ تومی بینم نوای عشق رادرصوت وآهنگ تو می جویم
صبا آخرتومنزلگاه عاشق راتکان دادی به دشت ارغوان رمز محبت را نشان دادی
کدامین راز را با من تو می گویی که پاییز است سراسر جلوه ای از نور ربانی
حمایت ازظالم
حمایت های آمریکا شرارت رارواکرده به هرکوی فلسطینی چنان آتش بپا کرده
اگر دیدی سلاحی آتشین برسرنمی بارد بدان دشمن شما را ازکلام الله جداکرده
چشم انتظار
صباز بوی نفست ازعشق سرمستم کن بیا ودراین وادی ایمن نگین به دستم کن
تو بانوای خوشت قرار ازسرم بردی بیا و گرد رهت را نثار چشمم کن
به هرشب وهرروزدروصال یاربی تابم بیا و چو ساقی کوثر قدح به دستم کن
اگرچه تیر عدو بر سرم نشانه رود تو با نشانه ابرو کمان به دستم کن
زآه و سوزدرون نمانده برتنم رمقی بیا و چون موسی عمران شفای دردم کن
نشسته ام و چشم به راه تو دوخته ام زپرده برون آی و ازاین غم رهایم کن
